Web Analytics Made Easy - Statcounter

به‌گزارش اقتصاد آنلاین، چند روز قبل خانواده دختری ۲۵ساله به‌نام نسترن که اهل یکی از شهرستان‌های جنوبی کشور بود راهی اداره پلیس شدند و گزارش ناپدید شدن وی را اعلام کردند. آنها می‌گفتند که نسترن آخرین بار برای انجام کاری از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. 

یکی از آنها توضیح داد: وقتی چند ساعت گذشت و از نسترن خبری نشد، با موبایلش تماس گرفتیم اما پاسخی دریافت نکردیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ما  به‌شدت نگران وضعیت او بودیم و به همین دلیل به سراغ دوستان و افرادی که او را می‌شناختند رفتیم اما هر چه گشتیم هیچ ردی از دخترمان پیدا نکردیم. برای همین تصمیم گرفتیم از پلیس برای پیدا کردن او کمک بگیریم. 

با اظهارات این خانواده، نام نسترن به‌عنوان فرد گمشده ثبت و تلاش برای پیدا کردن او آغاز شد تا اینکه پس از گذشت چند روز، فردی ناشناس با خانواده وی تماس گرفت و اطلاعات تازه‌ای از وضعیت او داد. فرد ناشناس گفت که نسترن راهی یکی از شهرهای شمالی کشور شده و در آنجا شرایط خوبی ندارد. پس از این تماس بود که عموی نسترن برای پیدا کردن او از جنوب کشور به سمت شمال کشور حرکت کرد اما هنوز ردی از وی به دست نیامده بود که این بار نسترن با خواهرش تماس گرفت و درحالی‌که اصلا حال مساعدی نداشت، گفت که در پانسیونی در یکی از محله‌های تهران است و حال خوبی ندارد. او درحالی‌که پشت تلفن ناله می‌کرد از خواهرش خواست تا هرچه زودتر خودش را به تهران برساند و او را نجات بدهد. 

وقتی خواهر نسترن از او خواست تا آدرس پانسیون را در اختیارش قرار دهد ناگهان تماس قطع شد. اما کمی بعد لوکیشنی که محل اقامت دختر گمشده را نشان می‌داد به گوشی خواهر نسترن فرستاده شد. او نیز با عمویش تماس گرفت و با گفتن ماجرایی که اتفاق افتاده بود، محل اقامت خواهرش را به وی اعلام کرد و این مرد برای پیدا کردن دختر گمشده راهی تهران شد. عموی نگران نسترن براساس لوکیشنی که برایش ارسال شده بود، خودش را به محلی که پانسیون در آنجا قرار داشت رساند. اما وقتی وارد آنجا شد برادرزاده‌اش را درحالی‌که آثار ضرب و جرح روی بدنش بود دید.

وی با اورژانس تماس گرفت و نسترن را به بیمارستان رساند، اما او حالش اصلا مساعد نبود تا درباره بلایی که بر سرش آمده بود توضیح بدهد. دختر جوان در بیمارستان بستری شد اما تلاش برای نجات او از مرگ بی‌فایده بود و او پس از ۴۸ساعت جانش را از دست داد. مرگ مشکوک و معمایی وی را مسئولان بیمارستان به پلیس و بازپرس جنایی تهران اعلام کردند که با دستور قاضی، محمدتقی شعبانی تحقیقات برای کشف اسرار مرگ وی آغاز شد.

آن طور که پزشکان می‌گفتند: علت اولیه مرگ خونریزی داخلی بوده و آثار کبودی و ضرب‌وجرح نیز روی بدن دختر جانباخته وجود داشته است. این یعنی احتمال قتل دختر جوان قوت یافت اما این که چطور چنین بلایی برسرش آمده و در این مدت کجا بوده، در هاله‌ای از ابهام قرار داشت. در این شرایط بود که بازپرس جنایی دستور انتقال جسد دختر جوان به پزشکی قانونی را صادر کرد و تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران مأمور شدند تا اسرار مرگ وی را رازگشایی کنند.

منبع: همشهری

منبع: اقتصاد آنلاین

کلیدواژه: اخبار حوادث برای پیدا کردن تماس گرفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۹۷۴۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • معمای عجیب: این ۵۰۰ نفر از بیمار‌ی‌ قلبی و دیابت در امانند
  • معمای اتوبان
  • ببینید | ادعای عجیب وزیر ارتباطات برای گرفتن تماس تصویری بدون اینترنت
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است 
  • گروگانگیری ۳۰ روزه برای اخاذی ۱۰ میلیاردی | راز ناپدید شدن یک ماهه جوان گمشده فاش شد
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)
  • فیلم| اعزام بالگرد برای یافتن دختر گمشده در کلاله‌
  • فیلم/ اعزام بالگرد برای یافتن دختر گمشده در کلاله‌
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • مستندی درباره مادری که دو بازیگر نقش دو دختر گمشده اش را بازی می کنند